قرآن قطعی الدلالة است
معنای قطعی الدلالة و ظنی الدلالة
وقتی در مورد دلالت سخنی بحث میکنیم، در واقع در مورد ارتباط لفظ آن سخن با محتوایش بحث میکنیم. اگر سخنی، معنا داشته باشد سه حالت برای دلالتهای آن ممکن است. حالت اول این است که دلالتش، قطعی باشد که اصطلاحاً به آن قطعی الدلالة میگویند، یعنی اینکه مقصودی از آن سخن را قطعاً بدانیم. مثلاً اگر مادری پس از صرف غذا به فرزندش بگوید: «سفره را تمیز کن.» آنچه قطعی است این است که این مادر به فرزندش امر کرده است که سفره را تمیز کند و هرگز هیچ عاقلی نمیگوید مراد آن مادر از سفره، فرش بوده است! حالت دوم دلالت این است که دلالت سخن در حد ظن یا گمان یا حدس باشد که اصطلاحاً به آن ظنی الدلالة میگویند، یعنی اینکه در مقصود آن سخن، شک داشته باشیم. مثلاً در همین جمله «سفره را تمیز کن.» میتوان حدس زد که منظور از سفره، روی سفره است و زیر سفره یا زیر و روی سفره باهم، مورد نظر نبوده است. حالت سوم و آخرین حالت دلالت نیز این است که اصلاً دلالتی برای ما مشخص نباشد و آن کلام در دلالتش ساکت باشد. یعنی اینکه مراد لفظ آن کلام را ندانیم. مثلاً اگر کسی بگوید: «الم» ما نمیدانیم مراد او از این لفظ چیست. مگر اینکه کسی از جای دیگر به طریقی برایش علمی حاصل شود که بتواند معنای این حروف رمزی را بفهمد.
اشکالات ظنی الدلالة بودن قرآن و دلایل قطعی الدلالة بودن آن
قاعدتاً اگر متنی در برخی از دلالاتش برای مخاطبش ظنی باشد در واقع آن متن، توانایی بیان قطعی مقصودش را نداشته است و این یک نقطۀ ضعف برای آن متن است لذا به عنوان مسلمان، بدون هیچ شکی معتقد هستیم که قرآن هرگز ظنی الدلالة نیست و اگر ظهور در معنایی داشته باشد که آن معنای ظاهری در کل قرآن، مستقر باشد آن معنا، مراد قطعی است.
اگر بخواهیم قرآن را ظنی الدلالة فرض کنیم، اشکالات زیر بر این ادعا وارد خواهد بود که همگی مؤید قطعی الدلالة بودن قرآن نیز هستند.
1. قرآن خود را در آیۀ 138 آل عمران، «بیانٌ للناس» معرفی کرده است یعنی کلیت قرآن، بیانٌ للناس است. بیان یعنی کلامی که معنایش واضح باشد و بیانٌ للناس یعنی کلامی که معنایش برای همه مردم واضح باشد. این واضح بودن معنا نشانگر این است که قرآن نمیتواند ظنی الدلالة باشد بلکه قطعی الدلالة است.
2. قرآن در سراسر آیاتش مردم را خطاب قرار داده است و اگر قرآن برای مردم قابل فهم نبود یا ظنی الدلالة بود، این خطابها نیز غلط بود و فعل خطا از خدای متعال هرگز سر نمیزند، بنابراین قرآن قطعی الدلالة است.
3. قرآن اگر برای مردم ظنی الدلالة و برای معصومین قطعی الدلالة باشد و ما به ناچار نیازمند بیان معصومین در همه ابعادش باشیم در آن صورت دیگر نیازی به نقل شدنش برای مردم نبوده است و فرمان به نقلش برای مردم، فرمانی بیهوده بوده است در حالی که فعل بیهوده از خدای متعال محال است، بنابراین قرآن قطعی الدلالة است.
4. اگر قرآن برای مردم ظنی الدلالة بود دیگر نیازی نبود که پیامبر اکرم طبق حدیث ثِقلَین به همگان توصیه کند که علاوه بر عترتش به قرآن نیز تمسک جویند! بنابراین قرآن قطعی الدلالة است.
5. قرآن در آیۀ 28 سورۀ نجم، ظن یا گمان را مقابل علم قرار داده است و در آیۀ 36 سورۀ اسراء نیز عمل به غیرعلم را نهی فرموده است بنابراین اگر قرآن ظنی الدلالة بود عمل به آن نیز حرام بود! از آنجا که چنین چیزی محال است بنابراین قرآن قطعی الدلالة است.
رفع شبهات پیرامون قطعی الدلالة بودن قرآن
عموماً دو شبهه برای مقابلۀ با قطعی الدلالة بودن قرآن مطرح میشود که در ادامه، این دو شبهه مطرح و پاسخ داده شده است.
شبهۀ اول: طبق آیۀ 7 سورۀ آل عمران، قرآن دارای آیات محکم و متشابه است. آیات محکم معنایشان صریح است اما آیات متشابه اینطور نیستند، بنابراین چطور ممکن است دلالت قطعی آیات متشابه قرآن را فهمید؟
پاسخ به شبهۀ اول: اولاً محکم و متشابه قرآن مشخص است. آیات متشابه قرآن تنها درباره ذات، صفات و افعال خدا هستند1 و حدود 2000 آیهای که آیات الاحکام هستند جزء آیات محکم قرآن به شمار میروند بنابراین در هر صورت برای اجتهاد یا استنباط فقهی هیچ مشکلی از این جهت وجود ندارد.
ثانیاً آیۀ 7 سورۀ آلعمران میفرماید:
«هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ؛
اوست کسیکه این کتاب (قرآن) را بر تو فرو فرستاد. پارهای از آن آیات محکم (صریح و روشن) است [که] آنها مادر (مرجع فهم) کتاب هستند و [پارهای] دیگر [از نظر لفظی با آیاتی دیگر] متشابهاند. پس اما کسانیکه در دلهایشان انحراف است، برای فتنهجویی و طلب تأویل آن [به دلخواه خود]، از متشابه آن پیروی میکنند [حال آنکه از نظر معنوی با هم متفاوت هستند]. در حالیکه تأویل آن (قرآن) را جز خدا [کسی] نمیداند و [همچنین] پایبرجایان در علم [ایمانی] گویند: ما به آن ایمان آوردیم. همۀ قرآن [چه محکم و چه متشابهش] از جانب پروردگار ماست و جز خردمندان عمیق کسی متذکر نمیشود.»
مطابق این آیه اولاً متشابهات، تأویل (به اول برگرداندن) دارد و تأویل آن، همان محکمات قرآن است چراکه محکمات، مادر کتاب است و متشابهات، زاییدۀ آن است بنابراین همانطور که خود آیه به آن اشاره کرده است باید کل قرآن را با هم در نظر بگیریم تا معنای دقیق متشابهات نیز مشخص شود، یعنی آیات متشابه در بدترین حالتشان برای ما فقط «ابتداً» ظن دارند و به وسیلۀ تفسیر قرآن با قرآن یا به عبارت درستتر، تأویل آیۀ متشابه قرآن به آیۀ محکم قرآن، ظن برطرف شده و معنای قطعی، مشخص میشود. یعنی اگر فردی تمام قرآن را با هم در نظر بگیرد محال است در متشابهات دچار خطا شود، بنابراین سخن از ظنی الدلالة بودن قرآن همانند حرف عمر است که از جهتی درست گفت «حسبنا کتاب الله» اما از آن ارادۀ باطل کرد یا خوارج نیز از جهتی درست گفتند که «لاحکم الا لله» اما از آن ارادۀ باطل کردند.
ثانیاً اشارۀ آیه به این مطلب که منحرفان به منظور فتنهگری فقط بر متشابهات دست میگذارند و به میل خودشان آن را تأویل میکنند نشاندهندۀ این است که حتی متشابهات قرآن نیز معنای حقیقیاش مشخص است و فقط منحرفان فتنهگر آنطور برداشت غلط میکنند که در جواب برداشت غلط آنان نیز آیه فرموده است باید به منظور باطل کردن فتنۀشان به آنان یادآور شویم که به محکمات قرآن نیز توجه کنند، در واقع اتفاقاً به واسطۀ این آیه ما باید بسیار زیاد با قرآن مأنوس باشیم تا بتوانیم جواب منحرفان را بدهیم نه اینکه عکسش رفتار کرده و قرآن را رها کنیم. ضمناً لازم به ذکر است که خدا در آیۀ 57 سورۀ احزاب، کسانی را که پیامبرش را میآزارند لعن فرموده است و همچنین در آیۀ 30 سورۀ فرقان، مهجوریت قرآن باعث آزار پیامبر است، بنابراین آنان که قرآن را کنار گذاشتهاند مورد لعن خدا هستند و لعنت خدا بر آنان باد.
اما در ادامه به منظور اینکه نشان دهیم چگونه منظور دقیق از متشابهات با محکمات مشخص میشود، مثالی زده میشود. در بخشی از آیۀ 10 سورۀ فتح آمده است: «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ؛ دست خدا بالای دستهای آنان است.» ید در اینجا متشابه است و ید به طور کلی ظاهراً معنای دست (عضوی از بدن) میدهد اما مجازاً معنی اراده نیز میدهد.
از طرفی نیز در بخشی از آیۀ 11 سورۀ شوری آمده است: «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ؛ هرگز چیزی [در ذات، صفات و افعالش] همانند او نیست.» که این آیه، محکم است چون در معنای خود صراحت دارد. همچنین این آیه، تأویل آیۀ قبلی است و از این آیه مشخص میشود که منظور از ید در آیۀ قبل، دست (عضوی از بدن) نیست بلکه معنای مجازی آن مقصود است، لذا معلوم میشود که الزاماً در متشابهات، معنای ظاهری مقصود نیست.
در هر صورت، آنچه نتیجۀ نهایی این مطلب در مورد دلالت قرآن است این است که قرآن ظنی الدلالة نیست بلکه قطعی الدلالة است و اصولاً تمامی حجتهای الهی، در همۀ ابعادشان قطعی هستند چراکه اولاً اگر نباشند دیگر حجت نیستند و ثانیاً آیۀ 36 سورۀ یونس میفرماید: «وَمَا یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ؛ و بیشترشان جز از گمانی [بیمستند] پیروی نمیکنند [ولی کلاً] گمان، همانا به هیچ وجه [کسی را] از حقیقت بینیاز نمیگرداند. خدا همواره به آنچه میکنند بسی داناست.»
همچنین اگر بخواهیم حجیت قرآن را در مقایسه با دیگر حجتهای الهی در نظر بگیریم مسلماً قرآن اقطع الحجج است چراکه قرآن والاترین کلام است و خود در آیۀ 6 سورۀ جاثیه میفرماید: «تِلْکَ آیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَآیَاتِهِ یُؤْمِنُونَ؛ اینهاست نشانههای خدا. به حق آنها را بر تو میخوانیم، پس بعد از خدا و نشانههایش به کدام حدیث [تازهای] خواهند گروید؟»
ضمناً بیانات آیتالله صادقی تهرانی در مورد دلالت آیات در محکمات و متشابهات نیز اینجا قرار دارد.
شبهۀ دوم: اگر قرآن، قطعی الدلالة است و مردم میتوانند همۀ آن را بفهمند دیگر چه نیازی به ائمه بود که پیامبر اکرم در احادیث ثقلین و غدیر، ولایت آنان را اعلام کند؟
پاسخ به شبهۀ دوم: اینکه گفته شد قرآن قطعی الدلالة است هرگز به این معنا نیست که دیگر نیازی به پیامبر و ائمه نداریم! قرآن از آنجا که کتابی کامل و جامع تا قیامت است مشخص میشود که اقیانوسی از معارف را در خود جای داده است، همچنین هرکسی به قدر توانش میفهمد، بنابراین مسلم است همانطور که در حدیث ثقلین آمده است همواره نیازمند معصومین نیز هستیم. در خبر است که کتابالله چهار مرتبه دارد؛ عبارات، اشارات، لطائف و حقایق. مرتبۀ عبارات را همگان یعنی حتی عوام نیز میفهمند، مرتبۀ اشارات را خواص یعنی علماء میفهمند، مرتبۀ لطائف را اولیاء یعنی عرفا میفهمند و مرتبۀ حقایق را فقط انبیاء و جانشینان رسالتی آنان میفهمند. اینکه گفته شد قرآن قطعی الدلالة است یعنی اینکه اگر عوام قرآن را بررسی کنند در مرتبۀ عبارات دچار سردرگمی و خطا نمیشوند و قطعاً قرآن را در آن مرحله فهمیدهاند نه اینکه همۀ معارف قرآن را فهمیدهاند! تنها مفهوم و منظور حاصل از قطعی الدلالة بودن قرآن این است که خواندن و بررسی قرآن، فهمی حاصل میکند که مسلماً باعث ضلالت و گمراهی نیست بلکه شناخت اساس دین و مایۀ هدایت است، منتها مسلم است که هرکس مرتبهای از قرآن را میفهمد و بین مراتب مختلف قرآن نیز تناقضی نیست. اینکه گفته شد قرآن ظنی الدلالة نیست یعنی اینکه مثلاً برای عوام، مراتب معرفتی بالاتر از عبارات قرآن پیدا نیستند و عوام تا زمانی که در طبقۀ عوام هستند آن مراتب را نمیفهمند و اصلاً آن مراتب برایشان قابل طرح نیست که فهم آن بخواهد ظنی یا قطعی باشد، به همین دلیل برای عوام تنها مرتبۀ عبارات مطرح است و در آن مرتبه اگر قرآن را درست مطالعه کنند هرگز دچار اشتباه نخواهند شد، اما از آنجا که خدای متعال در قرآن مراتب والایی قرار داده است و طبق حدیث ثقلین ما را ملزم به استفاده از آن مراتب فرموده است، بر همگان لازم است که به احادیث وارده از معصومین نیز رجوع کنند که روش درست برخورد با احادیث نیز در اینجا آمده است.
1. اسامی و صفات بین خالق و مخلوق
منبع: وبگاه قرآنیان