امام جواد، شهید روش تفسیر قرآن با قرآن
برخی بیسوادیها هستند که به مخالفت و تخریب علیه علامه طباطبایی و آیتالله صادقی تهرانی برخاسته و میگویند تفسیر قرآن با قرآن غلط است! از آنجا که این افراد خود را شیعه میدانند به آنان میگوییم که امام جواد شهید راه تفسیر قرآن با قرآن هستند. بدین منظور ماجرای شهادت امام جواد در ذیل میآید تا اگر واقعاً شیعه هستند توبه کنند وگرنه حساب منافقان حتماً با آتش جهنم است.
«زرقان، یکى از دوستان صمیمى احمدبن ابى داود، قاضى بغداد بود. او مىگوید: روزى دوستم احمد را دیدم که از مجلس معتصم (هشتمین خلیفه عباسى) مىآید؛ اما خیلى افسرده و ناراحت است. گفتم: چرا این قدر ناراحت و افسردهاى؟ پاسخ داد: امروز در مجلس خلیفه، ابو جعفر ابن الرضا چنان مرا عاجز و درمانده کرد که آرزو کردم، اى کاش بیست سال پیش از این مرده بودم و مثل چنین روزى را نمىدیدم! گفتم: مگر چه شده؟ گفت: امروز در مجلس خلیفه نشسته بودیم، شخصى را به اتهام دزدى پیش خلیفه آوردند و او به سرقت اعتراف کرد. در این حال، معتصم به دانشمندان و فقهاى مجلس رو کرده و گفت: چگونگى اجراى حد الهى بر این دزد را بیان کنید! دست او را چطور قطع کنیم؟
من گفتم: دست دزد را باید از مچ قطع کرد. خلیفه پرسید، به چه دلیل؟ گفتم: به دلیل آن که دست، انگشتان و کف تا مچ را شامل مىشود و خداوند در آیه تیمم فرموده: «فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم منه»؛ «[با خاک پاک تیمم کنید و] از آن، بر صورت [پیشانى] و دستها [تا مچ] بکشید».
بسیارى از علماء در این نظریه با من موافقت کرده و آن را تأیید نمودند. اما عدهاى دیگر گفتند: باید دست را از آرنج برید. خلیفه پرسید: به چه دلیل؟ گفتند: به دلیل آیه وضو که مى فرماید: «فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الى المرافق»؛ «[هنگام اقامه نماز] صورت و دستها را تا آرنج بشویید.» خداوند متعال حدود دست را در این آیه تا آرنج معین کرده است. برخى نیز فتوا دادند که: باید از شانه، دست را قطع کرد و استدلال مىکردند که دست از انگشتان تا شانه را شامل مى شود.
خلیفه با مشاهده اختلاف آراء در میان فقها متحیر شده و به محمد بن على رو کرده و گفت: اى ابا جعفر! در این موضوع شما چه مىگویید! او پاسخ داد: علماء گفتارهاى خود را بیان کردند و شما شنیدید؛ مرا از بازگو کردن نظریهام معاف بدار! خلیفه گفت: شما را به خدا سوگند نظر خود را در این موضوع بیان کنید.
حضرت جواد فرمودند: اکنون که قسم دادى، به ناچار نظر خود را مى گویم: این حدود که علماى مجلس تعیین کردند صحیح نیست، بلکه باید چهار انگشت او، بدون انگشت ابهام، بریده شود.
خلیفه گفت: دلیل شما براى این مدعا چیست؟
محمد بن على پاسخ داد: پیامبر اکرم فرموده است: «السجود على سبعة اعضاء: الوجه والیدین و الرکبتین والرجلین؛ سجده با هفت عضو انجام مى شود: پیشانى، دو [کف] دست، دو زانو و دو [انگشت ابهام] پا.» اى خلیفه! هرگاه دست را از مچ، یا از مرفق جدا کنند، دیگر دستى براى سجده باقى نمىماند؛ در صورتی که خداوند متعال در قرآن مى فرماید: «و ان المساجد لله»؛ «مواضع سجده مخصوص خداوند است.» و هر چه براى خدا باشد بریده نمى شود. معتصم از این استدلال قرآنى شگفت زده شد و آن را تصدیق نمود. آنگاه دستور داد انگشتان دزد را طبق نظر محمد بن على بریدند.»1
«زرقان در ادامه سخن خود مى گوید: ابن ابى داود از آن روز به بعد سخت مضطرب و پریشان احوال بود و با خود مىگفت: چرا نظریه او (که قاضى مخصوص خلیفه است) پذیرفته نشد، اما فتواى یک جوان پذیرفته شد و او از شدت حسد بر خود مىپیچید، تا این که بعد از سه روز پیش معتصم رفته و چنین گفت: نصیحت و خیرخواهى امیرالمؤمنین بر من واجب است و من مىترسم اگر این سخن را نگفته باشم، در روز قیامت در آتش جهنم بسوزم. پرسید: چه مى خواهى بگویى؟! ابن ابى داود گفت: وقتى شما مجلسى را مرکب از علماء و فقها تشکیل مىدهید، تا امر مهمى از امور دینى مطرح شود و در آن مجلس وزراء، امراء، فرماندهان نظامى، صاحب منصبان کشور، دربانان و خدمتگزاران حضور دارند، گفتگوها و مذاکرات این مجلس را مردم در خارج مى شنوند و به همه جا پخش مىشود، با این حال شما در چنین جلسه با شکوهى راى فقها را رد کرده و گفته یک مرد جوانى را مىپذیرید که عده زیادى به امامت او قائل هستند و آنان او را به مقام خلافت شایستهتر مىدانند، این عمل شما موجب مىشود که جایگاه محمد بن على در میان مردم تقویت شده و حکومت شما تضعیف شود!
هنگامى که خلیفه عباسى سخنان کینه توزانه این قاضى حسود را شنید، رنگش تغییر یافت و به او گفت: خداى متعال به تو جزاى خیر دهد که مرا راهنمایى کرده و آگاه ساختی.
سخن چینى ابن ابى داود آنچنان خلیفه را دگرگون کرده و افکارش را پریشان ساخت که به فاصله چند روز امام جواد را مسموم کرده و به شهادت رساند.»2
آیا امام جواد در این مسأله هرگز بر کسی ایراد گرفتند که چرا به قرآن رجوع میکنید و تفسیر قرآن با قرآن میکنید؟! میبینیم که به عکس، آن حضرت خود نیز به قرآن تمسک جستند و تفسیر قرآن با قرآن کردند تنها با این تفاوت که ایشان «کل قرآن» را با هم به طور تسلسلی و موضوعی در نظر میگیرند و بین تمام آیات و موضوعات آن ارتباط برقرار میکنند و بعد، از تفسیر قرآن با قرآن استنباط میکنند که راه فقیه قرآنی آیتالله صادقی تهرانی نیز همین راه بوده است.
2. عیاشی، محمد بن مسعود. تفسیر عیاشى، ج1، ص319؛ پاکنیا، عبدالکریم. جلوههایى از نور قرآن در قصهها، مناظرهها و نکتهها (نسخه الکترونیکی)، صص 101-103. مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکۀ الامامین الحسنین (ع).
منبع: وبگاه قرآنیان