خاطره یکی از اساتید قرآن مشهدی از آیتالله صادقی تهرانی
یکی از اساتید قرآن مشهدی خاطرهای از ملاقاتش با آیتالله صادقی تهرانی بیان کرده است که این خاطره حاوی چند نکتۀ اخلاقی حائز اهمیت است. در ادامه، این خاطره آمده است.
در روز 27 اردیبهشت سال 1382 با یکی از دوستان در قم بودیم، حدود ساعت 2 بعد از ظهر، زنگ درب منزل آیتالله را زدیم، با گفتن نام فامیلی و اینکه از مشهد آمدهایم، درب منزل باز شد، با دوستم وارد حیاط شدیم. آیتالله جلو درب اتاق که از کف حیاط چند پلّه بالاتر بود قامت کشیده و دستش را بر چهارچوب درب نهاده بود. این اوّلین برخورد بود.
آیتالله صحنه را به گونهای ترتیب نداده بود که ابتدا ما وارد شویم بنشینیم بعد او وارد شود و ما برایش برخیزیم، آیتالله به زمین نچسبیده بود که ما برای احوالپرسی در برابرش به رکوع برویم. آیتالله ایستاده بود مانند همۀ بندگان متواضع خدا.
بعد از سلام و احوالپرسی وارد اتاق شدیم آیتالله از ما خواست که روی صندلی بنشینیم. او خود بر روی صندلیاش نشست و من و دوستم هم بر روی صندلی قرار گرفتیم. چیدمان اتاق به گونهای نبود که او بر سکّو بنشیند و ما در برابرش بر روی زمین زانو بزنیم. ما با عالمی 77 ساله (در سال 1382) که برای اوّلین بار او را میدیدیم احساس صمیمیّت و خودمانی بودن داشتیم و میتوانستیم صحبت آغاز کنیم.
از اینکه وقتش را بیموقع گرفتهایم عذرخواهی کردیم، آیتالله خیلی جدّی گفت: «وقت از آن خداست.» او با این نگاه توحیدی به ما امنیّت خاطر داد که احساس ناراحتی نکنیم، به گونهای که ما قصد ماندن حدود 20 دقیقه داشتیم امّا گفتگوی ما شاید از 2 ساعت هم گذشت.
در بین صحبت یکی دو بار زنگ تلفن به صدا درآمد و او خودش گوشی را برداشت و پاسخ داد. آیتالله دفتر و منشی و نگهبان نداشت. او به معنای واقعی کلمه «مرجع» بود و به راستی میشد برای کسبِ علم، حضوری و غیرحضوری به ایشان مراجعه کرد.
در بین گفتوگو درخواست آب کردیم، خواستیم راهنمایی کند خودمان آب بیاوریم. آیتالله از روی صندلیاش برخاست و گفت: «شما مهمان هستید، وظیفۀ من است که برای شما آب بیاورم.» این نشان میداد که آیتالله در رعایت اخلاق و ادب دقیق است.
آن موقع هنوز «ترجمان قرآن» منتشر نشده و در حال بازخوانی آن بود. آیتالله از ما پرسید: به نظر شما اسم این کتاب را «ترجمان قرآن» بگذارم، خوب است؟ بعد افزود: گفتهام روی جلد کتاب فقط بنویسند: «محمّد صادقی» و پسوند «آیتالله» و «دکتر» نیاورند. من در برابر قرآن کسی نیستم که از این القاب و عناوین استفاده شود.
او کتاب «نماز و روزۀ مسافران» و «توضیح المسائل نوین» را به ما هدیه داد و از ما خواست تا برای دیدن کتابها به زیرزمین منزلاش برویم. هنگام پائین رفتن از پلّهها، ایشان جلو افتاد و عذرخواهی کرد که چون به مکان آشناست جلوتر میرود. در زیرزمین منزل یک سیستم رایانه و انباری از کتاب بود. من یک مجلّد «تفسیر البلاغ» دو مجلّد کتاب «حج» و... گرفتم، هنگام پرداخت هزینهاش، با شرم و حیای بسیار که در چهرهاش نمایان بود گفت: «من چگونه هزینهاش را از شما بگیرم؟!» من مجبور شدم هزینۀ کتابها را با ادب روی میز بگذارم.
آیتالله در کتابخانه گفت: «من با این کامپیوتر به پرسشهای مردم پاسخ میدهم...»
در فروردین 1390 شنیدم آیتالله به «رحمت آباد» رفته است!
منبع: وبگاه قرآنیان